• وبلاگ : دنياي خاطرات من
  • يادداشت : دايي جونم
  • نظرات : 6 خصوصي ، 23 عمومي
  • تسبیح دیجیتال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + fariba 

    سلام ريحانه جان

    بعد مدتها باز امدم نت .دلم برات تنگ شده بود.بابت داييتون متاسف شدم .خوشحالم كه صدمه جدي نديدن.انشالله بهتر بشن.عزيزم خودتو ناراحت نكن بسپارينش بخدا.احساس ميكنم تو وبلاگتون يه چيزايي تغيير كرده .مثلا چندتا پست حذف شده البته اونايي كه خصوصي بودن.

    + مژگان 

    سلام خوبي عزيزم؟ريحان جان اين بار سومه كه برات كامنت مي ذازم خيلي زيبا نوشتي اما اواسطش نمي دونم چي شد؟

    اگه ميشه به من هم پسورد بده لطفا يا جواب بده كه دوست نداري پسورد بدي.ممنون مواظب خودت باش

    حالا زود باش بدو مطلب جديد بنويس ....
    خيلي خوشحالم که داييت بهتر شده عزيزم ... ايشالله خيلي زوده زودم بهتر تر مي شه ...
    براي دوستم دعا کن ... غصش داره ديوونم مي کنه ...
    اخ جون ...
    باورت مي شه من رسيدم بالاخره
    سلام
    سلام
    امتحانمو خوب دادم ... فوز دلت

    مي خوام تو بازيت شرکت کنم ...
    خاطره هاي شيرين ...
    1. وقتي اولين باز حسينم اومد جلوي در دانشگاهمون ... اس ام اس زد : من جلوي درتونم قربونت برم ... تنم واقعا داشت مي لرزيد ...
    2.خبر مامان شدن يکي از دوستام ...
    3.وقتي حسينم گواهينامشو گرفت ...
    4.بار دومي که اومد ديدنم ....5
    5.روزي که مامانش زنگ زد بهم ... جداي استرسش حس قشنگي داشتم ...
    6.وقتي سال 86 رفتم مشهد ...
    7.وقتي خالم که منتظر يه دخرت بود .. دختر دار شد ...
    خاطره هاي تلخ ....
    1......... (خيلي خصوصيه )
    2.ببخشيد اينم خيلي خصوصيه ...
    3.وقتي بابام چاقو رفت تو شکمشو عمل کرد و تا چند وقت حتي حرف نمي زد .
    4.وقتي اقاجونم مريض شد و خيلي وقت تو بيمارستان بود و چند بار پشت هم عمل کرد ...
    5.يه شب که خيلي سخت گذشت به هممون بخاطر داداشم ...
    6.وقتي معلمو و ناظم دبيرستانم فوت کرد ... ديوانه وار گريه کردم براش ... بازم اشکام داره مياد ...
    7.وقتي خبر تصادف دوستم و شنيدم و هنوزم توي کماست ...
    من هنوز خيلي دارم اين خاطره هاي بدو ...
    اميدوارم تو ديگه هيچ وقت تجربه نکني روزاي بدو عزيز دلم ...
    + آرزو 
    ريحانه جان من دير رسيدم؟؟؟؟؟؟؟؟
    + معصومه ... ! 
    دارم ديوونه مي شم ريحانه .... ديگه واقعا نمي خونم ...
    چون اشکام نمي ذاره صفحه مانيتورو ببينم ...
    ولي فقط يه چيزي بهت مي گم عزيزم ... اوني ک هاون بالاست مطمئنن حواسش بهت هست ... فراموشش نکن تا هيچ وقت فراموشت نکنه ....
    ببخش ... فردا حتما ميام با انرژي تازه تري ...
    مي بوسمت عزيزم
    + معصومه ... ! 
    آجي زيارت اومده بودين قم ؟؟؟
    خيلي اين اتفاق وحشتناکه ... منم تجربش کردم همين چند روز پيش ... نفس آدم بند مياد ... مخصوصا اگه مثل من انقده ترسو باشي ...
    الهي بميرم برات انقده زجر کشيدي و مي کشي ...
    چقدر ناز که خانوادشو ديدي .. منم آرزو دارم خانواده حسينمو ببينم از نزديک ... اما خوب هنوز وقتش نشده که ...
    تفلدش مبارک ... تفلدت مبارک ...
    نخوندم کتاب چراغ ها را خاموش مي کنم ... اما قراره بخونم
    + معصومه ... ! 
    من هنوز دارم مي خونم ...
    رفتم ديدم حسش نمياد بازم برگشتم
    مي ترسم از خوندن ادامش ريحانه ... تا امتحان پاسکالت خوندم ... بقيش باشه برا فردا ... حالم گرفته شد ...
    دوست داشتم با خوشي پيش بره ... دوست داشتم خنده دار باشه مثل اولش ... البته هنوزم اميدوارما ... ولي خوب من يه کمي زود دلم يم گيره ... مخصوصا از اين جور اتفاقا چون خودم عشقو درک کردم ... نمي تونم ببينم يکي تو عشقش شکست خورده ... سريع اشکم درمياد ...
    مي رم يه کمي هم درس بخونم آجي ...
    بوس بوسي ... شب خوب بخوابي ....
    فرد اميام پيشت
    واي خدا ... ريحانه بخدا بعضي جوابات به محمد آقا عين جواباي من به حسين مي مونه ...
    مثل همين که گفتي دوستش بي شعره و گفتي باهاش نگرده ...
    مردم از خنده ....
    واي .... مي ترم اين پستو بخونم چون تاآخرشو حدس زدم ...
    خداي من ... خدا کنه حدسم اشتباه باشههههههههههههههههه...
    اشکام دراه بي اختيار مياد ...
    ديگه نمي خونم ...
    ببيت تورو خدا شب امتحان آدمو حال به هولي مي کني دختر ...
    الان بغض کردم ... نمي دونم چمه امشب ... هي از اين رو به اون رو مي شم ...
    قدر خوب که رفه سو تفاهم شد ... واقها خوشحالم از صميم قلبم ...
    يه سوال ؟؟؟
    انتراک يعني چي ايا ؟؟؟؟
    آخ جون ... چقده خوشم مياد از اونايي که اسم عخششون محمده .... ذوق کردم خيليييييييييييييييييييييييييي
    چرا جاي ايديش دو تا ستاره بود ... ها ؟؟؟ ها ؟؟؟
    آخي ... از دست تو
    نمي گي با بجه مردم اينطوري مي کني پس فردا بره معتاد بشه تقصير توست ؟؟؟؟
    هاهاهاهاهاها تو ام که اينجايي ناقلا خان ...
    من دارم صفحه سومو مي خونم فعلا
       1   2      >