• وبلاگ : دنياي خاطرات من
  • يادداشت : دو سال پيش
  • نظرات : 3 خصوصي ، 11 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام ريحانه جونم...

    ديشب براي خيليا دعا كردم...من جمله شما..اميدوارم به آرزوهاي قشنگت برسي..

    منتظر آپ جديدت هستم عزيزم

    + روهينا 
    ريحانه پيامت نصفه نيمه اومد گلم. اگر ميتوني دوباره سندش كن.

    سلام

    ما يه وب جديد زديم. يه وب متفاوت.اگه دوست داري بيا ببين.

    ما الان دو نفره. بعد همه اشنا ميشن و يهو ميبيني اين ما شده ده ها نفر.

    منتظريم

    باي

    [لبخند]

    شب قشنگيه ريحانه مگه نه ؟؟؟
    + fariba 

    سلام ريحانه جان. حالت چطوره؟

    راستش هيچي از نوشته هات نفهميدم

    واسه همين نميدونم چي بنويسم .شايد يه بار ديگه خوندم چون اون دفعه حواسم اينجا نبود.اگه خوندم كه كامنت مي زارم .برات خوشي ارزو ميكنم.فريباريحانه

    سلام ريحانه عزيزم...كاملا مي فهممت...احساسات...بغض كردنات...سكوتت...گريه هات...حتي خنديدنات برام اصلا غريبه نيست...سعي كن فقط زنده نباشي..سعي كن زندگي كني و به خاطر رها شدنت تو همين روزي كه سالگرد اسارتت بوده جشن بگيري...

    مي دونم فراموش شدني نيست...اونايي كه مي گن فراموش كن شعار مي دن ...ولي ميشه ان خاطرات رو تو يه گوشه قلب نگه داشت و اگر روزي اومديم ناشكري كنيم ياد روزاي سخت زندگيمون بيافتيم كه فقط خدا كمكمون كرد...

    به خاطر بهبودي دايي عزيزت هم خوشحالم...

    اميدوارم مقصر رو به زودي پيداش كنين...

    بوس بوس

    ريحانه جونم پس اون آقاهه چي شد ؟

    خدا رو واقعا شكر ميكنم به خاطر دايي جونت خيلي خوشحالم كه حالشون بهتره به خدا ...

    درمورد حس و حالت هم نمي دونم چي بگم اين روزا همه به نوعي مثل تو هستن حس و حالشونو ميگم ، مثلا يكي خود من مخم داره صوت ميكشه اصلا نمي تونم اتفاقايي كه اطرافم در حال رخ دادنه رو بفهمم ... همه چي خيلي سريع داره اتفاق مي افته ...

    ايشالا كه به خير بگذره و بعد از اين خبراي بهتري بشنويم هممون ...

    فقط اميدوارم ...

    خيلي دوست دارم گلم ... با بازي هم موافقم اما هيچي به ذهنم نميرسه كه پيشنهاد بدم بهت آخه بدجوري هنگم

    سلام عزيزم
    خوبي ؟
    ايشالله يه اتفاق خوب براي تو بيفته اين روزا ... يه اتفاق خوب براي من ... که يه کمي دل جفتمو ن باز شه ....
    ريحانه ...ريحانه ... دارم به زور جلوي اشکامو مي گيرم و مي نويسم ... يکي از دکتراش دوستم گفت مرگ مغزي شده .... اون يکي گفت شايد نشده باشه ...
    شايد شده شايد نشده ...
    اما فکر کنم دل من ديگه کاملا مرده باشه ...
    دعا کن ...
    دعا کن ...

    + آرزو 

    سلام عزيزم

    منظورم پستهاي خصوصيت بود...

    فكر كردم بهش اضافه كردي و بعدش پاك كردي و من دير رسيدم

    ريحانه جونم خيلي به فكرت هستم

    خدا كمك هممون كنه ايشالا

    مراقب خودت باش

    + آرزو 

    به روي آينه پرغبار من بنويس


    بدون عشق جهان جاي زندگاني نيست

    اميدوارم همه روزات شاد شاد باشن